آسموني و من


Saturday, January 19, 2002

● Ú¯Ù�ته بودم شعر بارانو خرابش گردم:

باز بهمن با ترانه
با شهيدان �راوان
ميرسد وه جاودانه
يادم آيد روز بهمن
تير و رگبارو مسلسل
كودكي ده ساله بودم
نرم در آغوش بابا
ميسرودم
مرگ بر شاه
مرگ بر شاه
دور ميگشتم ز آجان
بر سر اين چند كوچه
آن طر�تر
چند تن وا مي نهد جان
............




........................................................................................

Wednesday, January 16, 2002

● هميشه دلم ميخواست يه هم Ú†Ù‡ جايي داشته باشم Ùˆ حرÙ�اي دلمو بنويسم جالب اينجاست كه من با زحمت بسيار تونستم اين رايانه رو Ù�ارسي كنم . آسموني عشق خيالي منه يعني اون چيزي كه توي ذهنه منه قلبمو براش Ù�رش كردم Ùˆ شعرامو براش نوشتم آسمونيه ،البته تايادم نرÙ�ته بگم آسموني روي همين خاك تشريÙ� دارن ØŒ تهرونه ØŒ يه دختره كه شاه نداره ØŒ يه قلبي داره كه يه درياست ØŒ(آقا بدونين كه ما شديدن قرمزته) يه روز آسمون نيگاه ميكردم Ùˆ آه ميكشيدم كه آسموني پيداش شد Ùˆ سÙ�ره دلمو جمع كرد بعد از اون هر Ú†ÙŠ آرزو بود دستمون بهش رسيد. خلاصه ماكه اگه ميمرديم رو سنگ قبرمون مينوشتن ناكام باآمدن آسموني كامروا Ùˆ كامران شديم( من اگه همش Ù�عل جمع بكار ميبرم به اين دليله كه ما يعني من Ùˆ آسموني خيلي محترم هستيم) آره آقاي خودم كه تو باشي دله من Ù�قط تو سينه منه اما هميشه با اونه . آسموني منو ياد نانوا ميندازه ØŒ همان نانوايي كه دوست ماست ! ياد بارون باز باران با ترانه ØŒ ياده كتاب درسي Ù�ارسي (راستي شعر باران را من يه جوري خرابش كردم بعد ها براتون مينويسمش) ياد نيمكت Ùˆ ميز .



........................................................................................

Tuesday, January 15, 2002

● من بالاخره تونستم اينجا بنويسم
اسموني من نيستم من همينجام كنار اسموني




● [1/15/2002 4:28:12 PM | maedeh fardin]
سلام
�كر كنم كه اين د�عه درست شده و ما (من و آسموني) ميتونيم توي جمع خوب و صميمي شما باشيم.
البته همه حر�امون خصوصيه ولي شما از خودمونين. من و آسموني دوستيم اسموني يه دختر و من يه عاشق.
توي اين ص�حه هم هر دو تامون مينويسيم.
روزه اوله �قط درود و بدرود
[edit]




........................................................................................

Home